محل تبلیغات شما

متن روضه های حضرت زهرا سلام الله علیها

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

متن روضه های حضرت زهرا سلام الله علیها

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد

چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد

ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ

محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد

تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست

داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت كاره شد

گفتند:گفت زود سند را بده به من

گفتند:بعد از آن که ستم بی شماره شد

با پنجه وسعت فدک اش را وجب گرفت

سیلی برای غصب فلک راه چاره شد

چادر به پای مادر سادات گیر کرد

افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد

گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن

پیگیرِ جستجوی دوتا گوشواره شد

آخ مادر مادر مادر، از همین جا بریم كربلا،اربابمون امام حسین علیه السلام افتاد روی خاك،راوی میگه:گفتم حسین داره نفرین میكنه،صورتش رو خاك افتاده بود فقط دیدم لباش تكون میخوره،سرم رو پایین آوردم،دیدم داره میگه الهی رضاً به رضاك

 

ته گودال رفتی و دیدم

بین جنجال رفتی و دیدم

زخمی از حال رفتی و دیدم

آه، پا مال رفتی و دیدم

بدنت را محاصره کردند

خطبه خواندی و مسخره کردند

وسط یک حصار دوره شدی

بین مشتی سوار دوره شدی

تا که مثل شکار دوره شدی

بین صد نیزه دار دوره شدی

با دل تنگ خسته ات کردند

همه با سنگ خسته ات کردند

کوفه روی سر تو ریخته بود

خون بال و پر تو ریخته بود

نه فقط پیکر تو ریخته بود

گیسوی خواهر تو ریخته بود

بین گودال مادرت آمد

ای وای چه بر سرت آمد

            ای حسین

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

چند روز است جهان دور سرم میگردد

 

گوی خورشید به دور قمرم میگردد

 

 هر کجا آه شد آهنگ لبانم، دیدم

 

زینبم آمده، دور و برم می گردد

 

 قصد کردم که نفس های عمیقی نکشم

 

خنده ی زخم عذاب جگرم می گردد

 

یعنی هر چی نفس عمیق میكشم،زخم بازتر میشه،وای بی بی جان

 

وسط سینه ی من پنجره ای باز شده

 

كه به هر نیمه تكان دردسرم می گردد

 

 درد پهلوی من از جای خودش راضی نیست

 

راه افتاده و دور کمرم می گردد

 

 دل اسماء به احوال تنم می سوزد

 

مرهم آورده و دنبال ورم می گردد

 

كجا رو مرهم بذارم،رو بازو بذارم،رو پهلو بذارم،رو سینه بذارم،بی بی جان

 

 حرف تابوت برایم زد و گفتم خوب است

 

نظرت موجب جلب نظرم می گردد

 

 میخ در تیر سه شعبه شود و کرب و بلا

 

عاقبت موجب قتل پسرم می گردد

 

 من همش ناراحت حسینم،حاضرم میخ درها بخوره،اما لایوم كیومك یاابا عبدالله،یا حسین

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

بشین خونه رو آب و جارو نكن

 

كی گفته تو كار خونه بكنی؟

 

بشین خونه رو آب و جارو نكن

 

بذار زخم پهلوت بهتر بشه

 

پیر غلام های امام حسین كجا نشستن؟صدای گریه شون رو بلند كنند.

 

بشین خونه رو آب و جارو نكن

 

بذار زخم پهلوت بهتر بشه

 

خودم  از پس غربتم بر میآم

 

نمیخوام چشات واسه من تر بشه

 

نمی تونم از كوچه مون رد بشم

 

چیكار كرده این كوچه با روح من

 

مگه چی شده علی جان؟

 

یه عمری ازت شرم سارم گلم

 

من و بسته بودند تو رو می زدند

 

این ناله چی شد؟ برسه مدینه. یازهرا

 

نمی تونم از كوچه مون رد بشم

 

همه میگن این همون پهلوونه،همونه كه در خیبر رو كند،ایستاد جلو چشمش

 

نمی تونم از كوچه مون رد بشم

 

چیكار كرده این كوچه با روح من

 

یه عمری ازت شرم سارم گلم

 

من و بسته بودند تو رو می زدند

 

خدا برا هیچ مردی نیآره،جلو چشمش زنش زمین بخوره.

 

نگاهت رو این روزها از من نگیر

 

میخوام ببرمت كربلا، آماده ای یا نه؟

 

نگاهت رو این روزها از من نگیر

 

تو عطر نجیب بهشتی برام

 

خودت داری میری اما پشت در

 

دو خط یادگاری نوشتی برام

 

نوشتی شب ها تشنه میشه حسین

 

همین غصه داره تو رو میكشه

 

نوشتی ظریفه شبیه گله

 

حواست بهش باشه پرپر نشه

 

صدا زد علی جان حواست به حسینم باشه، نیمه های دل شب از خواب میپره، آب میخواد،بی بی زهرا سفارش كرد،سفارش فاطمه رو علی عمل كرد، حسن عمل كرد،زینب تا زنده بود عمل كرد،همه ی اهلبیت مواظب بودند ببینند حسین كی لب باز میكنه اظهار تشنگی میكنه،عباس می دوید، اما دلها بسوزه برا غریب كربلا، آن لحظه ای كه یكه و تنها ، تو گودال افتاده بود، بدنش غرق خون، خیمه ها داره میسوزه،سرها بالای نیزه ها، هی صدا زد مردم جیگرم از تشنگی میسوزه،حسین

 

كار این روزهای علی همین بود،هی التماس میكرد فاطمه جانم

 

ای نور قلب عاشقم، شمع این خانه تویی

 

زهرا زهرا مرو مرو،لطف كاشانه تویی

 

ای مرغ پر شكسته ی افتاده كنج قفس

 

از فرط غصه فاطمه درسینه مانده نفس

 

ممنونم اگر نروی،میمیرم اگر بروی،زهرا مرو مرو زهرا

 

ای نخل بریده ثمر،ای مادر كشته پسر

 

لاله ی پرپر شده ام زهرا برخیز

 

من هم بی مادر شده ام زهرا برخیز

 

همه بگید یازهرا

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

بعد از تو ،مدینه و سكوت و حسرت

 

مدینه و غروب و غربت

 

آه،علی و روزگار غم ها

 

علی و خاطرات زهرا

 

ای بهار من خدانگهدار

 

قرار من خدا نگهدار

 

دیگه داره خداحافظی میكنه،یكبار خودش خداحافظی میكنه،هی به این بدن نگاه میكنه،جواب پیغمبر رو چی بدم؟هی سر به دیوار میگذاره موقع غسل، های های گریه میكنه،یه وقت هم میگه بچه ها بیایید خداحافظی كنید،دیگه مادر رو نمی بینید.

 

فاطمه بی تو بی سپاهم

 

فاطمه بی تو بی پناهم

 

بعد از تو، نه همدمی نه غم گُساری

 

نه صبر و طاقت و  قراری

 

آه، از آسمون بی ستاره

 

شب علی سحر نداره

 

ای تموم دل خوشیه  حیدر

 

پناه من پس از پیمبر

 

فاطمه بی تو بی سپاهم

 

فاطمه بی تو بی پناهم

 

شب شام غریبان بی بی است،میشه ما بریم شام غریبانی مدینه،دست جمع،اونجا بشینیم بین الحرمین،عزاداری كنیم،چی میخوای بگی به مدینه

 

مدینه، قسم به غربت بقیع ات

 

به عطر تربت بقیع ات

 

ما، غریبه های آشناییم

 

همسایه ی امام رضاییم

 

باز میون بین الحرمینت

 

میپرسیم از مادر عباس

 

كو قبر مادر حسینت

 

شب آخر است

 

نمی دانم چرا هر وقت از یاس می خوانم

 

كنار یاس قدری روضه ی عباس میخوانم

 

می آید، صدای العطش دوباره

 

رفته عمو كه آب بیاره

 

وای، بارون سنگ اگه بباره

 

اگه كه مشكش بشه پاره

 

وای، تموم بچه ها میدونند

 

قول عمو نشد نداره

 

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای

 

خوشبحال لب اصغر كه تو سقا شده ای

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ اَّكِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِكَ وَنَبِیِّكَ، وَاُمِّ اَحِبّائِكَ وَاَصْفِیائِكَ، الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِساءِ الْعالَمینَ، اَللّـهُمَّ كُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثّائِرَ اَللّـهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها، اَللّـهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى، وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ، وَالْكَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَعْلى، فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أبیها مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها، وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.( صلوات بر حضرت زهرا سلام الله علیها، منبع: مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج‏1، ص 401)

 

السلام علیك ِ یا فاطمه، بریم در خانه ی امیر المؤمنین علیه السلام،شب اول روضه است،شما خاندان كَرَم هستید ، هر چه می خواهید شب آخر به ما بدهید، همین شب اول به ما عطا كنید، با یه اُمیدی اُمدیم اینجا یا زهرا

 

فكر كردن به غم و غصه ی مادر سخت است

 

خواندن روضه ی در چند برابر سخت است

 

از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن

 

حسنم به من بگو كوچه ی بنی هاشم چه خبر شد؟

 

از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن

 

از حسن بغض پی پی بغض: برادر سخت است

 

آخه حسینم خودم دیدم، كه دشمن یازهرا

 

از حسن بغض پی پی بغض: برادر سخت است

 

مادرم زهرا جان، ای چراغ خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام

 

زیر بار غم تو می شکند پشت پدر

 

زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است

 

هی میآمد كنار بستر زهرا،خودش پرستار بی بی است،شیخ مفید ،شیخ طوسی  هر دو در اَمالی خودشان نقل كردند: و كان یمرضها بنفسه ،علی خودش پرستاری میكرد،از بین مردم مدینه فقط یه نفر كمك میكرد . وتعینه على ذلك أسماء بنت عمیس (رحمها الله) اسماء كمكش میكرد،پرستاری میكرد،اون شبی هم كه میخواست غسل بده،بازم اسماء كمكش كرد. بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته

 

دل حیدر دل کوه است، دل کوه آری

 

ولی این داغ برای دل حیدر سخت است

 

من همان اول بسم الله اشکم جاری است

 

چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است

 

***

 

خواندن روضه ی در سخت است ای مرثیه خوان

 

از خداحافظی فاطمه این بار بخوان

 

اجازه بدهید من روضه ی خداحافظی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را بخوانم،امیرالمؤمنین نماز ظهر رو در مسجد خواند،قصد منزل كرد. إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاكِیَاتٍ‏ حَزِینَاتٍ‏. در بین راه كنیزها رو مشاهده كرد، همه دارند گریه میكنند، اینقدر مضطربند،اینقدر پریشانند، امیرالمؤمنین تا زنها رو دید فرمود: مَا الْخَبَرُ چه خبر شده؟ نكنه زهرام رو از دست دادم؟ وَ مَا لِی أَرَاكُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَالصُّوَرِ چرا مضطربید چرا رنگ هاتون پریده؟ عرضه داشتند یا امیرالمؤمنین: أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ اَّهْرَاءَ اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو ببینی بشتاب. علی جان زهرا رو دریاب،یه جمله ای هم گفتند: وَ مَا نَظُنُّكَ تُدْرِكُهَا، بعیده به زهرا برسی. امیرالمؤمنین وارد منزل شد، فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ، عبا از دوش برداشت وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ، عمامه برداشت، وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا . زهرای مرضیه داخل بستر،چشم ها رو بسته،آمد سر بی بی رو به دامن گرفت،شروع كرد بی بی رو صدا زدن، وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ،صدا زد یا زهرا صدایی نشنید، فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ بار سوم،بار چهارم صدا كرد بی بی جواب نداد، یه جمله ای گفت، صدا زد: یَا فَاطِمَةُ كَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِیُّ، من علی مظلومم، دلش به رحم آمد، فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ چشم های مبارك رو باز كرد،شروع كرد علی رو نگاه كردن، خیلی این جمله جانسوزه، وَ بَكَتْ وَ بَكَى هر دو شروع كردن های های گریه كردن،زهرای من بانوی خانه ی من چی شده؟ عرضه داشت: یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ علی جان مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم، پدرم رو در خواب دیدم،رسول خدا فرمود: یَا بُنَیَّةِ هَلُمِّی إِلَیَّ فَإِنِّی إِلَیْكِ مُشْتَاقٌ پدر من فرمود: دخترم بیا من مشتاق دیدن توأم، بعد شروع كرد آرام آرام وصیت كردن: فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّی  علی جونم اگه من رو غسل میدی لباس من رو از تن بیرون نیآر،من نمیدونم چی شد، آخه وقتی بی بی رو غسل میداد،یه وقت سر به دیوار گذاشت،شروع كرد های های گریه كردن،آقا مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه كنید، همه صدا بزنید یا زهرا.

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

ابن فتّال نیشابوری در روضة الواعظین نوشته:

 

وقتی بی بی رحلت كرد، فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِینَةِ صَیْحَةً وَاحِدَةً مردم نامرد مدینه شروع كردند شیون كردن وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ فِی دَارِهَا زن های بنی هاشم اومدند خونه ی بی بی فَصَرَخْنَ صَرْخَةً وَاحِدَةً آنچنان ناله زدند،آنچنان شیون میكردندكَادَتِ الْمَدِینَةُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ نزدیك بود مدینه به لرزه در بیاد، هی صدا می زدند: وَ هُنَّ یَقُلْنَ یَا سَیِّدَتَاهْ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ علی هم نشسته،مردها اومدند خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام وَ أَقْبَلَ النَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْكِیَانِ امام حسن و امام حسین مقابل پدر نشسته اند گریه میكنند،‏ فَبَكَى النَّاسُ لِبُكَائِهِمَا. مردم از گریه ی این دو گریه میكردند، "تا حالا كجا بودید،مردم مدینه،نمی دونم شاید امیرالمؤمنین نگاه می كرد،بعضی از این چهره ها آشنا بود،اینها رو دیده بود،پشت در خونه دیده بود،بعضی ها هیزم می آوردند،الان اومدید گریه میكنید؟كوفه هم همین جور بود،همونهایی كه نامه نوشتند،وقتی زینب شروع كرد حرف زدن،دید دارند گریه میكنند،زین العابدین فرمود أتبكون؟گریه می كنید؟ مَنَ الَذْی قَتَلَنا؟ كی مارو كشت؟" حالا مردم نشستند،جنازه بیرون بیآد ،نماز بخونند،آقا ابوذر رو فرستاد، اومد بین مردم،صدا زد: اِنْصَرِفُوا همه ی شما برید فَإِنَّ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ فعلاً جنازه بیرون نمی آد،بلند شید برید، گذشت،ساعت ها گذشت فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَى مِنَ اللَّیْلِ وقتی همه خوابیدند،دل شب شد أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (ع) وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ اُّبَیْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ خواص و یاران اومدند ،جنازه رو بیرون آوردند صَلُّوا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ نماز خوندند،به خاك سپردند،وقتی كار دفن تمام شد، وقتی علی شروع كرد با پیغمبر حرف زدن،دیدن هنوز علی داره ادامه میده وَ سَوَّى عَلِیٌّ حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لَا یُعْرَفَ قَبْرُهَا داره بازم قبر میكنه،داره قبر و صاف میكنه،یه وقت نیان نبش قبر كنند.آخه چند روز بعد تصمیم گرفتند.گفتند: والله لننبشن قبرها. نبش قبر میكنیم نماز میخونیم.

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

بنابر نقل روایت اول،مثل امشبی لحظات آخر عمر دختر پیامبر گرامی اسلام بودالسلام علیكِ یا فاطمة اهرا یا بنت رسول الله یا قرة عین النبی المصطفی!»در چنین روزهایی امیرالمؤمنین كنار یستر فاطمه ی زهرا سلام الله علیها نشست،به امام حسن و امام حسین،زینب و امّ الكلثوم فرمود:از اتاق بیرون بروید.مظلوم و مظلومه كنار هم نشستند،چرا؟چون زهرا می خواهد وصیت كند.امیرالمؤمنین علیه السلام وصی اوست،می خواهد سفارش هایش را بنماید،لذا بچه ها از اتاق بیرون رفتند.امیرالمؤمنین كنار بستر زهرای مرضیه سلام الله علیها نشست: 1 و ضمَُ راسَها عَلی صدره»اشك از گونه های فاطمه زهرا سلام الله علیها جاری شد،آقا هم اشك می ریخت و می گفت:فاطمه جان! من در فقدان تو گریه می كنم،برای نبود تو  و غربت خودم اشك می ریزمأبكِی مَخافَةَ أن تَطُولَ حَیاتی» 2 چگونه بعد از این خانه و چهار یتیم و این سختی ها را تحمل كنم؟ اما زهرا جان! تو چرا گریه می كنی؟بی بی سلام الله علیها می فرماید:یا امیرالمومنین!من برای مظلومیت تو اشك می ریزم! علی جان! سفارش هایی دارم:یكی این كه بدنم را شب غسل بده،شب كفن كن و شب به خاك بسپار!نمی خواهم آن دو نفر بر بدن من نماز بخوانند و در تشییع جنازه ی من حاضر گردند.علی جان!خودت متكفل كارهای من باید گردی،خودت بدنم را غسل بده.بچه های یتیمم را فراموش نكن.طوری برنامه هایت را تنظیم كن كه شب ها پیش بچه ها باشی. مبادا آنها تنها بمانند.حسینم را از یاد مبر! 3 – درباره ی اباعبدالله به ویژه سفارش كرد-وقتی من را در میان قبر می گذاری زود از كنار قبرم نرو. آن لحظه میت مونس می خواهد،چه مونسی بالاتر از تو علی جان. كنار قبرم بنشین فأكثِر مِن تِلاوَةِ القُرآن ِ و الدُّعاءِ» 4 برایم قرآن و دعا بخوان،كنار قبرم بنشین و برایم اشك بریز.

 

     پیراهن خود در غم من چاك مكن

 

     جز نیمه شب جسم مرا خاك مكن

 

    از فاطمه یادگاری اگر می خواهی

 

     خون های مرا ز روی در پاك مكن

 

    هر وقت دلت برای فاطمه تنگ شد،بدانالبابُ وَ الجدارُ و الدِّماء شهودُ صدق ِ ما به ِ خِفاءٌ»

 

   علی جان!

 

   مرا چو غسل نیمه شب به پیش كودكان دهی

 

   مبادا سینه مرا به زینبم نشان دهی!

 

1-بحارالانوار،ج43،ص191

 

2-همان،صفحه 213

 

3-همان،ص 178

 

4- بحار الانوار،ج79،ص27؛منتهی الآمال،ص192

 

منبع:كتاب مقتل( متن روضه های استاد رفیعی)

 

   تدوین و تحقیق: سید علی اكبر حسینی نیشابوری

 

   ناشر:زمینه سازان ظهور امام زمان(عج)

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

السلام علیكِ یا فاطمةاهرا،السلام علیكِ یا بنت رسول الله

 

فاطمه،اُمّ الائمه و اُمّ المعادن است.اگر همه ی ائمه معدن رحمت هستند،اگر همه معدن كرامت هستند،اما در گرفتاری ها به مادرشان فاطمه زهرا متوسل می شدند.خود این معادن رحمت در بیماریهایشان به مادرشان فاطمه متوسل می شدند.به چنین مادری افتخار می كردند كه واقعاً هم افتخار دارد.زهرا مادر بشریت است.افتخار عالمین است.امروز دلهای شما را روانه كنم كنار قبرش كه نمی دانم كجاست؟اما برویم مدینه،چون شهرش است.مدینه محل عزیمت اوست.امروز دلها را روانه كنیم توی شهری كه زهرا در همان شهر سیلی خورده است،در آن شهری كه غربت كشیده،مظلومیت كشیده.دل ها را روانه كنیم بین آن در ودیواری كه صدا زد:یا ابتاه؛یا رسول الله،أَهكذا یُفعَلُ بحبیبك و ابنتك.1 باباجان این جور مزد رسالت را دادند.وداع این ماه مبارك را با روضه ی وداع حضرت زهرا با امیرالمؤمنین به پایان ببرم.علی آمد كنار بستر زهرای مرضیه نشست.این آخرین ملاقات علی با زهراست.اولین مطلبی كه عرضه داشت سئوال كرد:علی جان،بگو از من راضی هستی یا نه؟{چون مرد باید از همسرش راضی باشد،زن باید با رضایت همسرش از دنیا برود}اشك در چشمان امیرالمؤمنین حلقه زد،فرمود:فاطمه،مگر تو چقدر با من زندگی؟!تو كی غضب مرا برانگیختی؟! تو كی با من مخالفت كردی؟! والله ما لا عَصَت لی اَمراً؛2 به خدا قسم،تو در هیچ امری با من مخالفت نكردی.می خواهد بگوید زهرا جان،تو جانت را برای من دادی،تو هستی ات را به پای من ریختی. تو كتك خوردی و هیچ نگفتی.تو درد كشیدی و ننالیدی كه مبادا علی ناراحت بشود. فاطمه فرمود:علی جان،چند سفارش برایت دارم،بدنم را شبانه غسل بده،شبانه به خاك بسپار،بعد كنار قبرم بنشین و قرآن بخوان.3 علی جان برایم اشك بریز،علی جان برای یتیمانم اشك بریز.

 

ای صفای خانه ی من الوداع

 

گرمی كاشانه ی من الوداع

 

الوداع ای همدم و هم ناله ام

 

اوداع ای یار هجده ساله ام

 

خواهشی دارم زتو ریحانه ام

 

یك شب دیگر بمان در خانه ام

 

فاطمه جان!

 

جان زهرا روز من را شب مكن

 

چادرت را بر سر زینب مكن

 

فاطمه جان نگذار یتیمی بچه هار را ببینم.مرا با چهار بچه ات تنها مگذار.این وداع امیرالمؤمنین است.یك خواهش هم زهرا دارد:علی جان،حالا كه من رفتنی هستم. زمانی كه خواستی مرا غسل دهی،مبادا بچه ها صورتم را ببینند!

 

مرا غسل چو نیمه شب به پیش كودكان دهی

 

مبادا سینه ی مرا به زینبم نشان دهی

 

هر كجا نشسته ای بگو:یا فاطمةاهرا،یا بنت رسول الله.

 

1-سوگنامه آل محمد،ص27

 

2- بحارالانوار،ج43،ص134؛كشف الغمه،ج1،ص362

 

3- سوگنامه آل محمد،ص29

 

منبع:كتاب مقتل( متن روضه های استاد رفیعی)

 

   تدوین و تحقیق: سید علی اكبر حسینی نیشابوری

 

   ناشر:زمینه سازان ظهور امام زمان(عج)

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

عزیزان!فاطمیه باید بیش از این ها تجلیل شود،زیرا سند مظلومیت شیعه است.

 

فاطمیه،فصل تجدید غم است

 

بر لب شیعه سرود ماتم است

 

فاطمیه،اعتقاد شیعه است

 

حُبّ زهرا در نهاد شیعه است

 

فاطمیه،حرمت حیدر شكست

 

فاطمیه،پهلوی كوثر شكست

 

در فاطمیه یك دنیا اندوه وجود دارد،عاشورا و شهادت امیرالمؤمنین جای خود،اما مصیبت فاطمیه آغاز مصیبت های شیعه است،اول شهیدی كه در راه امامت و ولایت فدا شد در این ایام بود.نمی دانم فاطمه در این شب ها چه حالتی داشت،اما نوشته اندكَالشَّبَهِ»به قدری لاغر شده بود،مثل شبهی می ماند در رختخواب،دیگر فاطمه بعد از پدرناحِلَةَ الجِسمِ،مُنهَدَّةَالرُّكن ِ،بَاكِیَّةَ العَین ِ،مُحتَرِقَةَالقَلبِ»1.اشك چشمش خشك نشد،سوز قلبش آرام نگرفت و روز به روز لاغرتر می شد،اگر كسی پیش او می رفت،میدید كه امروزش با دیروزش به كلی فرق كرده است،بعضی از زن ها می آمدند سئوال می كردند:خانم!بیماری شما چیست؟ كه اینقدر بدنتان كاهیده شده و شما را از پا درآورده است؟می فرمود:بیماری من تنها بیماری جسمی نیست،من از ظلمی كه به حق علی علیه السلام روا داشته شده است میسوزم،فقدان پدر و ظلم به علی،2 جسمم را كاهانده و مانند شَبَه ساخته است.سنگ صبورش قبر پیغمبر بود،بلند میشد،آرام می آمد كنار قبر رسول الله و با خودش نجوا می كرد:یارسول الله!بَقِیتُ بَعدَكَ وَحیدَةً فَریدَةً»بابا به خدا بعد از تو تنها شدم.مردم از ما اعراض كرده اند.بابا!دیگر جواب سلام علی را هم نمیدهند.خانه ای كه شش ماه بر در آن خانه می آمدی و میگفتی:السّلام علیكم یا اهل البیت. و آیه ی تطهیر را می خواندی،بلند شو ببین با آن چه كرده اند.

 

بنگر به جانب كاشانه ی زهرا

 

بنگر به در سوخته ی خانه ی زهرا

 

ماندم به میان در و دیوار زكینه

 

تا محسن من سقط شد ای ماه مدینه

 

به دل خسته ی زهرا نظزی كن

 

بر پهلوی بشكسته ی زهرا نظری كن

 

بعد از تو پدر رفت زكف عزّت زهرا

 

جز مرگ نباشد پس از این حسرت زهرا

 

بابا،یك خواهش از تو دارم،دعا كن فاطمه پیش تو بیاید و به تو ملحق گرددیا الهی عَجِّل وَفَاتی سَرَیعاً»3

 

1-بحارالانوار،ج43،ص1،مناقب،ج3،ص362

 

2- بحارالانوار،ج43،ص156،مناقب ابن شهرآشوب،ج2،ص205-49

 

3- بحارالانوار،ج43،ص 177

 

    منبع:كتاب مقتل( متن روضه های استاد رفیعی)

 

   تدوین و تحقیق: سید علی اكبر حسینی نیشابوری

 

   ناشر:زمینه سازان ظهور امام زمان(عج)

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

وای مادرم.

 

خوب خودش رو شست،تمام زخم ها رو،گفت:شماها شاهد باشید من بدنم رو پاكیزه كردم،شب به هیچ وجه نمیگذارید علی لباس من رو در بیاره،برای اینكه علی میمیره

 

وای مادرم.

 

اسماء میگه بدنش رو شست،بعد فرمود:فضه دست به هیچ كاری نمیزنی،گفتم چشم خانم،خیلی خوشحال شدم،دیدم خیلی حالش خوب شده،خدا رو شكر كردم،دعای علی گرفته،حالش مساعد شده،فرمود:خودم خونه رو جارو میكنم،بچه هام رو یك یك بیار ،زینبین رو آوردم،شروع كرد سر و بدن اینهارو شستن،حسنین رو آوردم،دیدم با همون دست لاغرش داره بدن رو میشوره"نمیدونم لرزش بدن دیدی یانه"فضه میگه گریه نمی كردن،یه ماه بود مادرمون كاری نمیتونست انجام بده،یك یك بدن بچه هاش رو شست،سر بچه هاش رو شانه زد،به فضه گفت:چون چند روز من نیستم،تا حالشون تغییر كنه،تنور رو روشن كن،دیدم آروم آروم اومد كنار تنور آتش گرفته،نان با همون دست شكسته اش طبخ نمود،نان هارو كنار گذاشت،كار خونه تموم شد،گفت:زینبینم رو ببرید خونه ی دختر عموم،دخترارو بردند،پسرهارو گفت برید سمت باباتون،مادر می خواد راحت جون بده،بچه ها بیرون رفتند،ام سلمه میگه:فرمود: بستر من رو وسط حجره ی اتاق بنداز،بسترش رو انداختند"امشب تو خونه رفتی،چند لحظه این دست راستت رو بذار زیر صورتت،یه مقدار كه خوابیدی،دیگه هرجور بلدی بخواب،اون لحظه رو نیت كن ،آخه"ام سلمه میگه:دستش رو زیر صورتش گذاشت،معلومه این صورت درد میكنه،دیدن سرش رو گذاشت رو این دستش،دیگه صداش نمیآد،وای مادر وای مادر،ام سلمه یا اسماء میگه من هرچی صدا زدم  حبیبه ی خدا،قرة عین الرسول،فاطمه جان،اومدم روپوش رو زدم كنار،دیدم كار تمومه،اسماء میگه من اومدم سمت مسجد،یه وقت دیدم حسنین دارن میان،هردوتاشون امامند،وجودشون از غیب خبر میده،دیدم هراسانند،تا سلام كردم جواب سریع دادند،فرموند:اَینَ اُمی؟مادرم كجاست؟ گفتم مادرتون؟استراحت میكنه،گفت:نه اسماء بخدا تا حالا ندیدم مادرمون این موقع شب بخوابه،گفتنم:براتون غذا تهیه كرده،حسن جان،امام مجتبی فرمود: اسماءتو این مدت كه تو این خونه هستی،تا حالا كی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم،عرض كردم آقازاده ها یه خواهشی ازتون دارم،برید باباتون رو تو مسجد خبر كنید،تو یه مقتل دیگه میگه:فضه اومد در مسجد،امیر المؤمنین،سلمان،دیگران، نشسته اند،سلمان میگه دم در مسجد شلوغ شد،دیدم صدای گریه میآد،بلند شدم ایستادم ببینم چه خبره،دیدم فضه داره داد میزنه،حسنین اومدند،آقا متوجه شد بلند شد،اومد جلو،پرسید چه خبره؟عرض كردند :آقاجان اگه میخواهید فاطمه رو زنده ببینید،نگفتند:از دنیا رفته كه،زود بیا،تا این جمله رو شنید،یه نگاهی به حسنین كرد،روایت داره، از پشت افتاد، دیدن هی داره صدا میزنه وَمَن العزا،كیه من و آروم كنه تو این غصه،از مسجد تا خانه راهی نبوده،چندین بار عبا پیچیده شد دور پاهاش،

 

ردایش دور پا پیچیده میشد

 

جهانش پیش دیده تیره میشد

 

رسید و دید شهبار خسته

 

زجا برخیر ای پهلو شكسته

 

فرمود:من علی ام،پاشو،پاشو من علی ام،بدن رجعت كرد،صدای فاطمه با علی خوشه،صدای علی ام با زهرا خوشه،جون داده،دوباره برگشت،سه مرتبه تو عالم جون داد زهرا،اینجا یه بار بود،یه بارم بچه ها اومدند دیدند دست های مادر از تو كفن بیرون اومد،لیة القدر سه شبه،سوره كوثر چند آیه است؟ امشب اُمدید،امام باقر می فرمایند:مادرما صد جا میاد كمكتون میكنه،الله اكبر،چشماشو باز كرد،شروع كرد گریه كردن،فرمود از بابام شنیدم،بالا سر محتضر هركی قرآن بخونه،جون دادن برا محتضر آسون میشه،علی جان برام قرآن بخون،همچین كه شروع كرد قرآن خوندن،یه وقت دید آروم آروم این پلك های چشم،رو هم افتاد،آی زهرا.

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

سلمان میگه تو نماز ایستاده بودم،دیدم یكی در میزنه،خودم هم آماده بودم،نماز و شكستم،دویدم دم خانه دیدم حسین سر به دیوار گذاشته،سلمان اگه میخوای بیای تشییع جنازه ی مادرم بیا،میخوایم بدن مادرمون رو ببریم"رفیق خوبم خوبه،به موقع میاد كمك آدم"سلمان میگه آروم همه ی ما گریه میكردیم،من و مقداد و ابوذر بدن و آروم بلند كردیم"به عزت و شرف لااله الا الله"دیدم این بچه هاش دارن جون میدن،مرو مادر،مرو مادر،مرو مادر،آروم تابوت رو آوردیم بیرون ،همه آستین به دهان گریه میكردن،بعضی ها میگن اصلاً حركت ندادن تا تابوت بیارن،همون تو خونه دفنش كردن،بدن رو حركت دادیم آوردیم،قبر و كنده بود امیرالمؤمنین علیه السلام،از این شعر هر چی فهمیدی خودت گریه كن.

 

خوب شد شانه های سلمان بود

 

یه وقت یكی گریه میكنه،زود زیر بغلش رو بگیر،مادرشه،بچه شه،پدرشه

 

خوب شد شانه های سلمان بود

 

تا نیفتاد امیرمان از پا

 

سلمان میگه زیر بغل های علی رو گرفته بودم

 

دست هایش اگر چه میگردد

 

گوشواری نمیكند پیدا

 

نغمه ی لا اله الا الله

 

میرود از غم شما بالا

 

تو نماز خمیده میخوانی

 

مرد سجاده التماس دعا

 

دیدم دو ركعت نماز خوند دستاشو بلند كرد،با خاك صحرا این دست ها آغشته شده بود،دستاشو بلند كرد دیدم میگه خدایا به من صبر بده،بعد روش رو كرد به آن دست های قشنگ پیغمبر،سلام كرد،یه جمله خیلی سوز ناك بود،فرمود:یا رسول الله،این دخترت حرف هاشو به من نزد،تو سئوال پیچش كن شاید به تو بگه به سرش چی آوردن.

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

عید امسال پر از بوی گل یاس شده است

 

و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است

 

همه ی دشت گواهند که با بوی بهار

 

عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است.

 

فاطمیه اومد،بی بی سلام،فصل عزایت شروع شد،بی بی جون امشب با یه امیدی اومدم در خونت،آخرین روضه ی امسال ماست،نوكر خوبی برات نبودم،گریه كن خوبی نبودم،اما چشمم به دست كرم توست،اومدم گدایی كنم،بگم شب آخره،تو كه بیچاره ها رو رد نمیكنی،منم اومدم در خونت بهت سلام كنم.

 

چینش سفره ی امسال تفاوت دارد

 

سین هر سفره، سلامی ست که بر یاس شده است

 

روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده

 

سیب ها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است.

 

جان گل های جهان پیشکش یاسی که

 

زخمی سیلی باد و ستم داس شده است.

 

همه ی جوونیم فدات بی بی جونم،ای كاش من به  یه دردی برا تو میخوردم،ای كاش میتونستم یه كاری كنم،قربونت برم كه وجود نازنینت بین در و دیوار سوخت،ای بی بی جان.

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

جایی از بدنت شكسته شده؟اگر استخوان انگشت بشكنه، چه حالی داری؟ حالا اگر استخوان سینه بشكنه،وقتی استخوان سینه بشكنه،نفس نمیشه كشید،نود و پنج روز ،سه روز بعد از پیغمبر استخوان سینه شكست،نود روز هر نفسی كه می كشید جان داد،نه یك مردن،در هر نفسی جان داد.

komail1012531 کاربر طلایی1

|

تعداد پست ها : 2990

|

تاریخ عضویت : آذر 1391 

انس بن مالک می گوید : از دفن رسول خدا (ص) فارغ شدیم . فاطمه زهرا (س) آمد فرمود : ای انس !چگونه دلتان آمد که خاک بر روی رسول خدا (ص) بریزید ؟گریست و فریاد زد پدر جانم !پروردگارت را اجابت کردی که تو را بخواند

 

عرض میکنم : اینجا حال فاطمه پس از دفن پدر اینچنین است . میفرماید : چگونه دلتان آمد روی رسول خدا خاک بریزید ؟ من نمی دانم حضرت سکینه دختر امام حسین چه حالی داشت ؛ آن هنگامی که تن خون آلود پدر را بی سر و بی عمامه و ردا زیر سم اسب دشمنان مشاهده میکرد .به زبان حال فریاد کشید : چگونه دلتان آمد زاده ی رسول خدا را بکشید و سینه اش را خرد کنید ؟ چگونه دلتان آمد انگشت یدالله را قطع کنید ؟ .آنجا حضرت زهرا (س) میفرمود : چگونه دلتان آمد روی رسول خدا خاک بریزید و او را دفن کنید اما اینجا حضرت سکینه باید بگوید : چگونه دلتان آمد بدن پسر پیغمبرتان را بی کفن و دفن ؛ زیر آفتاب سوزان رها کنید ؟

 

چرا بی سر فتاده پیکر تو

 

چه حال است این ؛ بمیرد دختر تو

 

پدر نگذاردم شمر ستمگر

 

که جا سازم دمی اندر برتو

 

دریغا ای پدر نگذاشتندم

 

دمی قرآن بخوانم برسر تو

 

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

 

استغاثه به حضرت زهرا (س)

متن روضه ی حضرت زهرا (س)

اللهم عجل لولیک الفرج

رو ,ی ,بی ,تو ,ها ,علی , 2990|تاریخ عضویت ,طلایی1|تعداد پست ,پست ها ,ها  2990|تاریخ ,بی بی ,حسینی نیشابوری    ناشر ,نیشابوری    ناشر زمینه , ناشر زمینه سازان ,اكبر حسینی نیشابوری  

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها